به گزارش مشرق، «ببندید این را یک لحظه عزیزم…» و بعد از این چند نقطه دیگر هیچ چیز نوشته نشده است. وقتی ابراهیم اسماعیلی اراضی ضبط را خاموش کرده و ادامه گفتوگویش با زندهیاد منزوی به زمانی دیگر موکول شده است، فکرش را هم نمیکرد ادامهای در کار نباشد و همین چند نقطه بشود سطر پایانی گفتوگویی که حالا در کتاب «از عشق تا عشق» منتشر شده و همین چند نقطه پایانی هم بهتر از هر چیزی نشان میدهد که اجل منزوی را مهلت نداده و.... عنوان گفتوگوی ناتمام را روی جلد کتاب افزوده است. در سالروز درگذشت حسین منزوی، غزلسرایی که جامعه هنوز برای فهم بهتر و رفاقت بیشتر با او و زلال شعرهایش به زمان نیاز دارد، رفتیم سراغ «از عشق تا عشق» تا بخشهایی از خاطرات جذاب و خواندنی منزوی را با هم مرور کنیم.
البته اسماعیلی اراضی، شاعر و مصاحبهکننده این کتاب، اثر را به نوعی اتوبیوگرافی منزوی دانسته و میگوید: این اثر اتوبیوگرافی شفاهی از شاعر است که از تولد او آغاز شده و در ادامه بخشهای مختلفی از زندگی او شامل زندگی شخصی و زندگی اجتماعی او را شامل میشود.
گفتوگوی بلند ناتمام کتاب «از عشق تا عشق» شامل فصلهای به نگارش درآمده درخصوص دوران مختلف زندگی «منزوی» همچون کودکی، نوجوانی و دوران تحصیل این شخصیت شناختهشده کشور است. نام برخی از اساتید دانشگاه تهران و دانشکده هنر در این کتاب آمده و در این میان نام شعرا و ادیبانی چون خانلری، سیمین دانشور، جلال آلاحمد و رضا فراهانی بهوضوح دیده میشود.
دری که نباید گشود
آغاز کتاب با خاطرات کودکی و نوجوانی منزوی پیش میرود و کمکم میرسد به اینکه شعر چگونه او را مبتلا کرده است. او بارها درباره شاعری پدرش هم حرف میزند، منزوی دفتر شعر پدرش را پیدا کرده و میخواند و این اقدام خود را اینطور توصیف میکند: وقتی این دفتر را کشف کردم انگار یکی از آن درهای عجیب و افسانهای باز شد. همان درهایی که معمولاً توی قصهها به قهرمان داستان سفارش میکنند «از بین هزار در، این ۹۹۹ تا برای تو هستند… ولی به این یک در دست نزنیها!» و خب قهرمان داستان هم چون آدمیزاد است و سرشت انسانی دارد، طبیعتاً اولین دری که باز میکند همان در است. این هم یکی از درهایی بود که صدایی که نمیدانستم منشا آن کجاست، به من میگفت بازش نکن. برای اینکه باز کردن این در مساوی خواهد بود با سرگردانی ابدی تو در زندگیات. برابر خواهد بود با مصائب بسیار. اما صدای دیگری بود که میگفت بازش کن. ارزش انسان بودن به این است که چنین درهایی را باز کند. بدون این عصیان و سرکشیها اصلاً انسان نیست. گوسفند است. نمیخواستم گوسفند باشم...... پشیمان نیستم از این همه مصیبتی که تحمل کردهام. باورم این است که یک معادله مستقیم هست تلخی و شیرینیها، بدی و خوبیها.... اگر کسی اندوهش بزرگ باشد، حتماً شادیاش هم بزرگ خواهد بود.
پشت صندلیهای دانشگاه
منزوی زنجانی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قبول میشود. میآید تا درس بخواند، اما آنطور که مفصل در کتاب میگوید، دانشگاه ذوقش را کور میکند. او در این باره میگوید: وقتی آمدم و پشت صندلیهای دانشکده ادبیات نشستم، کمجاذبه بودن آن را حس کردم. وقتی از سیستم مسلط بر دانشگاهها صحبت میکنم میگویم دانشگاههای ما مثل موجودی بودند و یا هستند که انگار سزارین شده باشند، یا سقط شده باشند. متوجه هستید؛ یعنی میشود گفت پیش از وقت بهوجود آمده اند انگار. به همین دلیل سیستم حاکم بر آنها ناقص است. سیستم کمال نیافتهای است و طبیعتاً این اثر میگذارد روی رفتار اساتیدش، رفتار معلم و دانشجو، رابطه دانشجو و کلاس...
میرسیم به خانم دانشور
منزوی در دانشگاه دو درس اختیاری زیباییشناسی هنر و تاریخ هنر هند را با سیمین دانشور میگذراند. او دانشور را استادی میداند که حرفهای بسیار تندی مطرح میکرده است، مثلاً در زمان حکومت پهلوی بیپروا در کلاس از نفت و بلایای آن برای ایران و برخوردهای چندگانه حکومت وقت با هنرمندان و روشنفکران حرف میزده است. تنها کسی که موفق میشود در درس زیباییشناسی هنر از دانشور نمره ۲۰ بگیرد، منزوی است. منزوی بعدها از این موضوع در شوخیهای دوستانهشان بسیار استفاده کرده است. خودش ماجرا را اینطور روایت میکند: این دیگر برای ما دستمایه شد بین بچهها. دیگر هر وقت صحبت زیبایی به میان میآمد، مثلاً قرار میشد به زیبایی یک خانمی نمره بدهیم، تا میآمدند حرف بزنند به شوخی میگفتم خفه! اول من نمره میدهم، تنها کسی که در درس زیباییشناسی ۲۰ گرفته منم. … تا مدت مدیدی بین خودمان سر این قضیه شوخیهای بامزهای پیش میآمد.
مگر تو نامزدش بودی؟
صفحات پایانی کتاب یک ماجرای عاشقانه را در خود دارد. ماجرایی که از آن چیزی نمینویسیم و طعم گس آن را میگذاریم برای اینکه خودتان بخوانید و مزه مزهاش کنید. اما این را خودتان میدانید که صفحات پایانی کتاب چه ماجرایی دارد و با چه سطری تمام میشود، با همان سطری که در ابتدای مطلب خواندیم و خبر از ناتمام ماندن این روایت عاشقانه میدهد. شاعر که فقط شنیدنی نیست، خواندنی هم هست، هم شعرهایش و هم روایتهای سخت و آسانش از لحظات زندگی. میشود این عاشقانه نیمهکاره مانده را خواند و بقیهاش را با خواندن غزلهای منزوی در ذهن کامل کرد. به تجربهاش میارزد، عجیب و شیرین است...
*جام جم